- نویسنده:علی رضا کی شمس
- تاریخ:یادداشت ثابت - جمعه 91/4/17
- عنوان موضوع:
مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
یک ره بگذر بر من و بگذار بمیرم
مردن به قفس بهتر از آنست که در باغ
از طعنه ی مرغان گرفتار بمیرم
گفتی به تو گر بگذرم، از شوق بمیری
قربان سرت، بگذر و بگذار بمیرم
دیوار و در کوی تو باشد به نظر ، کاش
بی روی تو چون روی به دیوار بمیرم
می میرم و از مردن من آگهیش نیست
یا رب که دعا کرد چنین زار بمیرم؟
هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم
ساغر شودم خالی و هشیار بمیرم
با این همه حسرت به قفس زیستم اما
آید چو گل از باغ به بازار بمیرم
خارم مشکن در جگر از بوی گل ای باد
بگذار که از حسرت گلزار بمیرم
بر سر ز هما سایه ام افتاد، صباحی
باشد که در آن سایه ی دیوار بمیرم