- نویسنده:علی رضا کی شمس
- تاریخ:یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/13
- عنوان موضوع:
- نویسنده:علی رضا کی شمس
- تاریخ:یادداشت ثابت - یکشنبه 91/7/10
- عنوان موضوع:
از آلبرت اینشتین معمولا برای توضیح نظریه عمومی نسبیت سوال میشد....
و او یکبار اینگونه پاسخ
داده بود:
" دست خود را بر روی اجاق گاز داغ برای یک دقیقه قرار دهید ، و این عمل مانند یک ساعت به نظر می رسد!!!!!!!
حال با یک دختر خوشگل یک ساعت بنشینید، و این عمل مانند
یک دقیقه به نظر می رسد. این نسبیت است.!!!!!!!!
- نویسنده:علی رضا کی شمس
- تاریخ:یادداشت ثابت - جمعه 91/7/8
- عنوان موضوع:
+ مرد سرت رو بالا بگیر....
از چی خجالت میکشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خجالت را باید کسانی بکشند که نان را از سفره تو دزدیدهاندًً!!!
و حساب بانکی شان را در کشورهای دیگر پر کردند.!!!ً!
خجالت را باید کسانی بکشند....
که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دهند
و غیر از ریا چیزی برای زندگی ندارند!!!!!!
- نویسنده:علی رضا کی شمس
- تاریخ:یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/6/30
- عنوان موضوع:
تفاوت زن های قدیمی با زن های جدید (طنز)
صبح ساعت 5
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار میشود. نماز میخواند
و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.
صبح ساعت 6
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداختهو با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است||!!!!!!!!!!!!!!
صبح ساعت 7
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و
هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده استپ!!!!!!!!!
صبح ساعت 11
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده
و با دست در حال بررسی جوش های روی صورتش است
ظهر ساعت 12
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت میکند
ظهر ساعت 13
قدیم: در حال شستن جوراب و لباسهای آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.
ظهر ساعت 14
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Farsi1 میباشد.
ظهر ساعت 15
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان میباشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت 16
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباسهای خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد میکشد.
عصر ساعت 17
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت 18
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را میبرد.
شب ساعت 19
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت 20
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت 21
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل میفرمایند.
شب ساعت 22
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن .
در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
شب ساعت 23 و 24
قدیم: … ( !!! ) استغفرالله !!
جدید: در حال مشاهده TV هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید…
- نویسنده:علی رضا کی شمس
- تاریخ:یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/6/30
- عنوان موضوع:
مرا از مرگ باکی نیست...از سختیش می ترسم!!!
زمی خـوردن ندارم ترس... از مستیش می ترسم!!!!
ندارم بیمی از دشـمن...ز دست دوست می نالــم!!!
ندارم شـکوه از بیگانـه...فقط از خـویش می ترسم!!!
نمی ترسم من از شــیر و پلنگ و حملـه گرگان.......
از آن گرگی کـه می پوشد لباس میش می ترسم!!!!!!!!!!
اگر عقــرب زند نیشـم ...نـدارم نوشی از دنبـــال
از آن نوشی که باشد در پیش صدنیش می ترسم!!!!!!!!!
مرا با خانقاه و خرقـــــه درویش کـاری نیست......
ولـی از نـا مسلمانـان نــــا درویـــش می ترسم|!!!!!!!
ز هــر گندم نمای جـــو فروشی دارم اندیشـــه.......
ز بدخـواهان در ظاهـــر ارادت کیش می ترسم!!!!!!
نمی ترسم من از ظلم و ندارم وحشت از ظالم
ز آه خـانمان ســــوز دلی دل ریــــش می ترسم............
من ژولیده را کاری بـــه کار خلق عــالم نیست
ولیکن از زبان خـویش بیش از پیش می ترسم!!!!!!!!!!!!
مرحوم ژولیده نیشابوری