سفارش تبلیغ
صبا ویژن





علم میاموز....

هان ای پدر پیر که امروز
می نالی از این درد روانسوز
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبر دار شدی سوخته بودی
***
افسرده تن و جان تو در خدمت دولت
قاموس شرف بودی و ناموس فضیلت
وین هر دو ، شد از بهر تو اسباب مذلت
چل سال غم رنج ببین با تو چها کرد
دولت ، رمق و روح تو را از تو جدا کرد
چل سال تو را برده ی انگشت نما کرد
وآنگاه چنین خسته و آزرده رها کرد
***
از مادر بیچاره من یاد کن امروز :
هی جامه قبا کرد
خون خورد و گرو داد و غذا کرد و دوا کرد
جان بر سر این کار فدا کرد
***
هان ! ای پدر پیر ،
کو آن تن و آن روح سلامت ؟
کو آن قد و قامت ؟
فریاد کشد روح تو ، فریاد ندامت !
***
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبر دار شدی سوخته بودی
از چشم تو آن نور کجا رفت ؟‌
آن خاطر پر شور کجا رفت ؟
میراث پدر هم سر این کارهبا رفت
وان شعله که بر جان شما رفت
دودش همه بر دیده ما رفت
***
چل سال اگر خدمت بقال نمودی
امروز به این رنج گرفتار نبودی
***
هان ای پدر پیر !
چل سال در این مهلکه راندی
عمری به تما شا و تحمل گذراندی
دیدی همه ناپاکی و خود پاک بماندی
آوخ که مرا نیز بدین ورطه کشاندی
***
علم پدر آموخته ام من !
چون او همه در دام بلا سوخته ام من
چون او همه اندوه و غم آموخته ام من
***
ای کودک من ! مال بیندوز !
وان علم که گفتند میاموز !






اخرین مطالب

سوسا وب تولز

کد موسیقی برای وبلاگ